آیلینآیلین، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره

هستی من

بدون عنوان

دیروز دخترم که سوار ماشینش شده بود دیدم که می تونه چند قدمو بدون کمک حرکت کنه اونقدر ذوق زده شده بودم که نگو منم خوشحال رفتم پیش مامانم  گفتم که دختر نازنازیم که الهی فداش شم داره با رورولکش  چند قدم برمیداره مامان جونت  هم گفت آره حدود یک هفته است این کارو میکنه ضایع شدم منم دو سه هفته بود که سرم تو شرکت خیلی مشغول بود اصلا به نظرم نمی رسید آیلین یاد گرفته با رورولکش راه بره ببخش عزیز دلم که مامانی یادش رفته بزرگ شدنتو منم پیش خودم فکر می کردم که اولین نفرم که دیدم دخترم با ماشینش حرکت میکنه در هر حال اونقدر خوشحال بودم که ضایع شدنم را فراموش کردم و رفتم پیش ایلین و شروع کردم به ادا درآوردن تا اون جند قدم برداره بی...
21 آبان 1390

قصه دخترای ننه دریا

    کی بود یکی نبود. جز خدا هیچی نبود زیرِ این تاقِ کبود، نه ستاره نه سرود. عموصحرا، تُپُلی با دو تا لُپِ گُلی پا و دستش کوچولو ریش و روحش دوقلو چپقش خالی و سرد دلکش دریای درد، دَرِ باغو بسّه بود دَمِ باغ نشسّه بود: «ــ عموصحرا! پسرات کو؟» «ــ لبِ دریان پسرام. دخترای ننه‌دریا رو خاطرخوان پسرام. طفلیا، تنگِ غلاغ‌پر، پاکِشون خسته و مرده، میان از سرِ مزرعه‌شون. تنِشون خسّه‌ی کار دلِشون مُرده‌ی زار دسّاشون پینه‌تَرَک لباساشون نمدک پاهاشون لُخت و پتی کج‌کلاشون نمدی، می‌شینن با دلِ تنگ لبِ دریا سرِ سنگ.   طفلیا شب تا سحر گریه‌کنون خوابو از چشمِ به‌د...
21 آبان 1390

خداوند ضامن روزی است

  مردی فرزندش را برای به دست آوردن تجربه به خارج شهر فرستاد. پس زمانی که فرزند از شهر خارج شد، روباه مریضی را دید پس مدتی درنگ کرد ...اندیشید ... چگونه روباه غذا به دست می‌آورد؟   در این لحظه شیری را دید که با او شکاری بود. زمانی که به روباه نزدیک شد، از شکار خورد و باقی را ترک گفت. پس از لحظه‌ای روباه به سختی خود را حرکت داد و به شکار باقی مانده نزدیک شد و شروع به خوردن کرد. پس پسر با خود گفت: بی‌شک خداوند ضامن روزی است، پس چرا مشقت و سختی را تحمل کنم؟ سپس پسر نزد پدرش رفت و برای پدرش ماجرا را باز گفت. پدر گفت: فرزندم اشتباه می‌کنی ... من برای تو زندگی شرافت مندانه‌ای را می&zw...
21 آبان 1390

حقیقت انسان

  حقیقت انسان به آنچه میگوید نیست حقیقت او در آن چیزی پنهان است که نمی تواند به کلمه تبدیلش کند ! پس اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش که به نا گفته هایش گوش بده
21 آبان 1390

چند پند

چندپندی هست که میخوام برای جیگرم بگم   ش ایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو. لطیف ترین کلمه "لبخند" است...آن را حفظ کن. حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر. ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن. سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده . ا صلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن. بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است... مراقب آن باش. دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن. زیباترین کلمه "راستی"است... با آن روراست باش ...
21 آبان 1390

بدون عنوان

  وفاداری را باید از نیلوفری آموخت که به دور هر شاخه ای میپیچد در اغوش او میمیرد
21 آبان 1390

بدون عنوان

  خداوندا ! مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای راضی کن تا مبادا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را بر     هم زند   ...
21 آبان 1390

دوست واقعی

دوست واقعی کسی که اولین اشک تو را ببینه دومیش را پاک کنه سومیش را تبدیل به خنده کن
21 آبان 1390

بدون عنوان

دختر نازم   سعی کن تنها باشی: زیرا تنها به دنیا آمده‌ای و تنها از دنیا خواهی رفت.   بگذار عظمت عشق را درک نکنی: زیرا آنقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد.   بگذار خانه‌ی عشقت خالی از وجود باشد: زیرا اگر عشقی در آن منزل کند به ویرانه‌های آن هم رحم نخواهد کرد.     اما اگر عاشق شدی، سعی کن تنها یک نفر را دوست داشته باشی.   سعی کن عشقی که داری عشق پاک باشد، به خنده‌ی او بخند و به گریه‌ی او گریه کن و تنها برای عشق خود قدم بردار ...
21 آبان 1390

خدای مهربان

           خدایا می شود گاهی صدها بار مادرم را از خود می رنجانم، صدها بار به او بدی می کنم، صدها بار قلبش را می شکانم... ولی او صدها بار مرا می خواند، صدها بار مرا مورد محبت خود قرار می دهد، دوباره برایم دعا می کند، دوباره به من لبخند می زندو بدیهایم را فراموش می کند. حال تو ای مهربان مهربانان                    ای آفریننده خوبی ها                          &...
19 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد